و دختری که به زندگی می اندیشد...

ساخت وبلاگ
سلام ، حدود دو هفته به خاطر اینکه اکثر بچه ها کرونا گرفته بودن دورکار شده بودیم  و امروز بعد از تقریبا ۱۲ روز اومدم سرکار ، این چند روز خونه تکونی کردم و کارهای عقب مونده رو انجام دادم ، کلا حال و هوای اسفند رو دوست دارم خیلی روزهای قشنگیه ، اما با این حال خیلی دلتنگ خونمون هستم ، یک سال میشه که نرفتم خونمون، یاد دوران مجردیم افتادم که با خانوادم وقت میگذروندم و فکرم از هفت دولت آزاد بود ، چشم روی هم گذاشتم شد ۳۰ سالم.  دیروز با همسر عزیز رفتیم فروشگاه ایکیا ، یه سری مبل داشت که من خیلی خوشم اومد ، همسر هم خوشش اومد شاید مبلمون رو عوض کنیم اخه مبلم سفید رنگ بود و زود کثیف شد .  + نوشته شده در شنبه هفتم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 14:17 توسط آیدا  |  و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:00

سلام و صد سلام به دنیای زیبای وبلاگ نویسی ، چقدر خوشحالم که میام اینجا و دارم مینویسم ، مدتیه میرم سرکار و حسابی مشغول شدم و چیزای جدیدی یاد گرفتم ، اما دیگه وقت سر خاروندن ندارم اما با این وجود خیلی بهتر از قبلم و از شرایطم راضی. احساس خوبی دارم که درآمدی دارم و تا حدودی اعتماد به نفسم بالاتر رفته. اما همچنان به شدت درون گرا و کم حرف هستم ای کاش آدم پرحرف تری بودم. هر چقدر که سنم بیشتر میشه این ویژگی کم حرفیم هم بیشتر میشه ، یادمه لااقل دورانی که ۲۰ تا ۲۵ ساله بودم بسیار  پرانرژی و فکر مثبتی داشتم ای کاش الان هم میتونستم اینطور باشم ، یادش بخیر . خیلی دوست دارم بیام اینجا و دوباره شروع کنم به نوشتن امیدوارم که بشه. + نوشته شده در سه شنبه پنجم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 13:29 توسط آیدا  |  و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:06

سلام ، امروز کمی عصبی هستم و از دست خودم ناراحتم ، از وقتی که توی این موسسه کار میکنم فهمیدم که چقدر آدم ساده و بی شیله پیله ای هستم و بقیه آب زیر کاه و خاله زنک. از ابتدا نگاه همکارها بهم از بالا بود و خیلی تحویل نمیگرفتن اما من اهمیتی نمی‌دادم و سعی می‌کردم با همه خوب رفتار کنم و مهربون باشم اما کلا مدلشون اینجوریه که انگار از دماغ فیل افتادن ، به غیر از دو سه نفرشون که باهاشون اوکی هستم از بقیشون بدم میاد،  امروز تصمیم گرفتم مثل خودشون باشم.کار من جوریه که میتونم دور کار هم باشم ، دلم میخواد به صاحب موسسه بگم اگر میشه دیگه نیام و از توی خونه کار کنم نمیدونم قبول کنه یا نه . کار کردنم با این که خوبی هایی هم داشته اما بعضی شب ها از خواب میپرم و دو سه شب هم توی خواب عضلات پشت پاهام گرفت و به شدت درد میکرد.  + نوشته شده در دوشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 10:54 توسط آیدا  |  و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:06

سلام ، این روزهای نزدیک به عید رو خیلی دوست دارم ، دلم میخواد یه خونه تکونی اساسی انجام بدم . تا قبل از اینکه برم سرکار همیشه خونمون تمیز و مرتب بود ولی الان حسابی درهم و نامرتبه، وقتی از سر کار برمیگردم دیگه توان انجام کارهای خونه رو ندارم و فقط استراحت میکنم البته آقای همسر هم بسیار درک میکنن ، البته خودش شلختگی رو بیشتر دوست داره و راحت تر وسیله هاشو پیدا میکنه.  چند وقت پیش یه کار ناشیانه انجام دادم و بعدش کلی اعصابم خورد شد ، اومدم با جوهر نمک شیرآلات رو شستم  خودتون دیگه فکرشو کنید چطور میشه بعدش من خیلی رو وسایل خونم حساسم و الان حس بدی دارم ،  توی اینستا یه پیج دیدم که تبلیغ پاک کننده های نانو می‌کرد ازشون پرسیدم و گفتن برای لک جوهر نمک هم خوبه  نمیدونم واقعا موثر باشه  یا نه اما حالا یکیشو سفارش میدم . خدا کنه پاک شه وگرنه غصه میخورم + نوشته شده در چهارشنبه بیستم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 10:41 توسط آیدا  |  و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 3:06

سلام ، از لحاظ روحی خیلی خسته و دل شکسته هستم ، دلم میخواد برای مدتی از امیر دور باشم و کسی رو نبینم و با هیچکس در ارتباط نباشم ، برم یه جایی و خلوت کنم با خودم و آرامش پیدا کنم اما نمیشه ، باید بمونم و تو خونه باشم و آشپزی کنم و خودم رو با کارهای خونه مشغول کنم ، اینجا نه دوستی دارم و نه فامیل نزدیک که باهاش برم بیرون ، فقط بدونید که خیلی تنهام اونقد تنهام که دلم میخواد گریه کنم . هیچ دلخوشی تو این زندگی ندارم ، به شدت با امیر مشکل پیدا کردم و نمیتونم بگذرم ، نمیتونم نادیده بگیرم ، تا کی تحمل و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت: 19:34

سلام ، این چند ماه استرس و سختی زیاد داشتم بیشتر بخاطر ماشینمون بود ،خیلی دوست ندارم راجبش حرف بزنم فقط اینکه شش ماه شوهرم میرفت دادگاه که بتونه ماشین رو آزاد کنهو خسارت از طرف بگیره تا قبل از این اتف و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 8:46

صد و پنجاه و دوسلام ، تقریبا یه هفته هست که تو خونه موندم و جایی نمیرم از ترس این کرونا فقط یه بار بیرون بودم که شهر خیلی خلوت بود و اصلا انگار نه انگار که نزدیک عیده، همیشه ماه اسفند رو دوست داشتم چون پر از شور و ح و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 8:46

سلام ، پنج ماهه كه از روز عروسيم ميگذره و منم رفتم سر خونه و زندگيم، روزهاي خوبو بد زيادي تو مدتي كه با امين بودم گذروندم و من صبورتر شدم و سخت تر . زندگيه آرومي رو ميگذرونم اما دوري از خونوادم برام د و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 86 تاريخ : شنبه 18 آبان 1398 ساعت: 8:06

سلام ، هفتم تولدم بود عصر اون روز رفتم شيريني فروشي يه كيك خريدم و شب كه امين إز  سركار اومد يه جشن كوچولو دو نفره باهم گرفتيم ، چند تا عكس هم گرفتيم برأي مامانم فرستادم إز دو هفته قبل همش به امين ميگ و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 83 تاريخ : شنبه 18 آبان 1398 ساعت: 8:06

سلام، چند روزه مامانمو خواهرم اومدن شيراز و من أين روزها خوشحالم كه خونوادم پيشمن البته دوستاي مامانم هم بعد إز سي سال دوري اومدن شيراز پيش مامانم ، دوستاي زمان دانشجويي  هستن و هر كدوم إز شهراي مختلف و دختری که به زندگی می اندیشد......ادامه مطلب
ما را در سایت و دختری که به زندگی می اندیشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aydavazirio بازدید : 87 تاريخ : شنبه 18 آبان 1398 ساعت: 8:06